الهی...گاهی...نگاهی...

الهی...گاهی...نگاهی...

خزان به قیمت جان جار می زنید، اما بهار را به پشیزی نمی خرید !

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 231
بازدید کل : 3412
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1


بلوط و کدو تنبل

زني در مرغزار قدم مي زد و به طبيعت مي انديشيد. او به يک مزرعه کدو تنبل رسيد. در گوشه اي از مزرعه يک درخت با شکوه بلوط قد برافراشته بود.

زن زير درخت نشست و در اين انديشه فرو رفت که چرا طبيعت بلوط هاي کوچک را بر روي شاخه هاي بزرگ قرار داده و کدو تنبل هاي بزرگ را بر روي بوته اي کوچک. با خود گفت: « خدا هم با اين خلقتش دسته گل به آب داده است ! او بايد بلوط هاي کوچک را بر روي بوته هاي کوچک قرار مي داد و کدو تنبل هاي بزرگ را بر روي شاخه هاي بزرگ » .

سپس زير درخت بلوط دراز کشيد تا چرتي بزند. دقايقي بعد يک بلوط بر روي دماغ او افتاد و از خواب بيدارش کرد.

او همان طور که دماغش را مي ماليد ، خنديد و فکر کرد : « شايد حق با خدا باشد » . 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: مارس تاريخ: جمعه 17 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

" مقدمتان ستاره باران "

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to mars.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com